نفسی بابا

نفس من برای اولین بار رفتش پارک ....

امروزحوالی ظهر با خاله پروانه تماس گرفتیم کهلوسی رو برداره بیاره خونه ما تا چند تا عکس از دوتایشون بگیریم ( نفس و لوسی ) . خاله پروانه هم گفت باشه حتما میام فقط کمی باید به لوسی برسم و آمادش کنم . ولی بعدا تماس گرفت و گفت کهبراشون مهمون اومده و امروز نمی تونه بیاد . ما هم که به نفس قول عکس داده بودیم گفتیم حالاکه خاله نیومد میریم پارک . نفس رو هر وسیله بازی که می نشست دیگه بلند نمی شد. و هر جا که چند تا بچه بودن میرفت ، همه رو بیرون می کرد و تنهایی به بازیش ادامه می داد. نفس این کار ، درست نیست . بعدشم که فهمیدیم نفس ......... زودی رفتیم خونه و .......... . اینم چند تا از عکسای نفس تو پارک ...
4 مهر 1391

نفس این روزا فقط می گه من .....

این روزا نفس نمی دونم چرا اخلاقش بد شده ، البته در طول روز یکی دوبار ..... می خوای غذا بدی میگه : خودم بدید خودم بخورم ، البته چه خوردنی ، همه رو میریزه زمین میخوای جلوشو بگیری می گی نرو خطرناکه : میشینه گریه که من می خوام برم میگی لباس بپوشونم ، میگه نه میگی ...... میگی راه برو ، سریع میشینه زمین ............... اینم عکس وقتای عصبانیشه ، سرخ میشه و هر چی دستش باشه گاز می گیره بعدشم می زنه زیر گریه ...
3 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسی بابا می باشد